گروه فرهنگ و هنر مشرق- «آلیس در سرزمین عجایب» امسال با دنبالهی جدیدش به سالنهای سینما آمد اما در همان افتتاحیه به لشکر شکستخوردههای اکران تابستان پیوست. چه بلایی سر فیلمی با یک دو جین ستارهی سینمایی-از جانی دپ بگیر تا تیم برتن- آمد؟
آلیس در ناکجا آباد
دو ماه پیش «آلیس در آن سوی آینه» شش سال بعد از اکران موفق «آلیس در سرزمین عجایب» روی پرده رفت. این بار تیم برتن از روی صندلی کارگردانی بلند شد و جایش را به جیمز بان، کارگردان «ماپتها» داد و خودش تهیهکنندگی کار را به عهده گرفت. جانی دپ باز هم «کلاهدوز دیوانه» شد و میا واشیکافسکا نقش «آلیس» را دوباره مال خودش کرد.
دیزنی هم که پخش فیلم را عهدهدار شد و امیدوار بود این بار هم فانتزی سینماییاش بلیت ورود به باشگاه میلیاردیها را بیبرو برگرد به دست بیاورد اما شخصیت محبوب قصهی لاویس کارول، ریاضیدان و داستان گوی قرن نوزدهم این بار نه از سرزمین عجایب سر درآورد، نه از آن سوی آینه. این بار آلیس از ناکجا آبادی سر درآورد که معلوم نیست بازگشتی برایش در کار باشد یا نه؛ فیلم با وجود بودجهی 170 میلیون دلاری در گیشه شکست سنگینی خورد و باز هم نقطهی سیاهی شد در کارنامهی چندین سال اخیر ستارهی اصلیاش یعنی جانی دپ. کدام اشتباهها این بار آلیس را روانهی ناکجا آباد کرد؟
*انتظار شش ساله
بسیاری داشتند برای 27 ماه می لحظه شماری میکردند. قرار بود بعد از اکران موفق انیمیشن فوق العاده محبوب «زوتوپیا» یا نسخهی بازسازی شده «کتاب جنگل» که حسابی در گیشه با استقبال سینماروها روبهرو شدند، استودیوی «دیزنی» برگ برندهی تازهای رو کند و باز هم سیل خانوادهها را به همراه فرزندانشان راهی سالنهای سینمای سراسر دنیا کند.
همه چیز آماده بود برای این که دنباله جدید «آلیس در سرزمین عجایب» غوغا کند. یک فیلم پرهزینه که با بودجهی 170 میلیون دلاری جلوی دوربین رفته بود؛ از حضور ستارهی طراز اولی مثل جانی دپ برخوردار بود و تهیهکنندهای به اسم تیم برتن، کارگردان قسمت قبلی «آلیس» و سازندهی فیلمهای خاطرهانگیزی مثل «ماهی بزرگ/ Big Fish» و «چارلی و کارخانهی شکلات» پشت ماجرا بودند. بالاخره روز افتتاحیه از راه رسید و اکران گستردهی «آلیس در آن سوی آینه» شروع شد اما در کمال بهت و ناباوری، تمام رویاهای مدیران استودیوی معروف نقش بر آب شد.
*شوک گیشه
شکست فاجعه آمیز آلیس، «افتضاح جانی دپ و دوستان» و «افول یک ستاره» عباراتی از این دست تبدیل شد به تیتر یک صفحههای سینمایی روزنامهها و نشریات مختلف از چاپی گرفته تا آن لاین. تیم برتن و تیم افسانهایش شکست خورده بودند.
وقتی «آلیس در سرزمین عجایب» در سال 2010 روی پرده رفت، به قدری با استقبال روبهرو شد که فروش خارقالعادهاش در باکس آفیس جهانی بلیت ورودش به باشگاه میلیاردیها را خیلی زود فراهم کرد اما این بار معادلات همگی به هم ریخت و دو دو تا چهارتای سازندگان، نتیجهی عکس داد.
«آلیس در آن سوی آینه» در سه روز افتتاحیه فقط توانست 28 میلیون دلار در گیشهی آمریکای شمالی بفروشد که از نظر تحلیلگران گیشه با توجه به بودجهی هفتگی که صرف تهیه و تولید آن شده، کسب چنین نتیجهای مصیبت به شمار میرود.
شکست ستارهها
اما کجای کار سازندگان اشتباه بود؟ اصلا «آلیس در آن سوی آینه» چه جور فیلمی است؟ این سوالی است که قبل از همه برای منتقدان پیش میآید. این بار تماشاگران و منتقدان به یک اندازه از فیلم خوششان نیامد و در یک تیم در کنار هم قرار گرفتند و این درست عکس اتفاقی است که برای «غول بزرگ مهربان» جدیدترین ساخته استیون اسپیلبرگ افتاد، چون آن جا با فیلم خوش ساختی طرف هستیم اما دوره و زمانه فرق کرده. این جا، با دنبالهای روبهرو هستیم که سر تماشاچی کلاه میگذارد و فقط سعی دارد با رنگ و لعاب و یک لشکر ستاره در گیشه موفق عمل کند؛ ترفندی که ثابت شده محکوم به شکست است. شاید نگاه موشکافانهتر به سوتیها و ضعفهای فیلم به پاک شدن بخشی از علامت سوالهایی که در ذهن هواداران کارهای مشترک تیم برتن و جانی دپ شکل گرفته، بتواند تا حدی کمک کند.
*تجاری بازی سازندگان
اولین تکتهای که توی ذوق میزند و حتی مخاطب کمهوش هم متوجهش میشود این است که انگار فیلم صرفاً با اهداف تجاری ساخته شده. به قول جیمز براردینلی، منتقد سرشناس فیلم و سریال، انگار آقای مایکل، بیسازندهی سری فیلمهای «ترانسفورمرز» دنبالهی جدید «آلیس» را کارگردانی کرده باشد. این فیلم هم مثل گذشته با اقتباس از رمان معروف لوییس کارول، نویسنده و ریاضیدان انگلیسی ساخته شده اما از متریال داستانی که در اختیار داشته، کمترین بهرهای نبرده است. لحظههای فیلم برای تماشاچی غیر قابل درک است و صحنههایی که با منطق جور در میآید، بیننده را به طرز عجیب و غریبی پس میزند. به لحاظ بصری، تیم جلوههای ویژهی فیلم در بعضی از سکانسها خوب کار کردهاند اما زور پس زمینههای زیبا به قدری نیست که که بتواند بار فیلم را یک تنه به دوش بکشد و جواب بگیرد.
*شلم شوربای آقای کمدین
هیچ چیز جای داستان خوب و یک فیلمنامه حرفهای را نمیگیرد و همین طور هنرپیشهای که دست کم بتواند از عهدهی ایفای نقش ضدقهرمان طوری بربیاید که در بعضی موارد ضعف فیلمنامه را بپوشاند. در این بخش هم «آلیس در آن سوی آینه» با انتخاب اشتباه سازندگانش به ته چاه رفته است: ساشا بارون کوهن نتوانسته روی پرده جذاب ظاهر شود و به معنای واقعی کلمه در مقام ضدقهرمان با تماشاگر ارتباط برقرار کند.
او هنوز هم در جو همان فیلمهای کمدی است. با این که معلوم است تلاش کرده کمدی اسلپ استیک را با وجههای ترسناک شخصیت «تایم/زمان» تلفیق کند اما آش شلم شوربایی که درست کرده خنکترین ترکیب ممکن از آب درآمده است! جانی دپ که مثل بیشتر اوقات مولای درز کارش نمیرود و مهارتش در اجرای نقش کلاهدوز دیوانه جای حرف و حدیث ندارد. با این همه، انگار برند جانی دپ هم دیگر رونق گذشتهی خود را در گیشه از دست داده و تماشاگرها مثل سابق برای تماشای او روی پرده دست و پا نمیزنند. سندش هم این است که در سالهای اخیر به نسبت دستمزد هنگفتی که از بازی در فیلمها گرفته، بازگشت مالی برای فیلمها نداشته.
*هیاهو برای هیچ
داستان از جایی شروع میشود که معلوم نیست از پایان فیلم قبلی چه مدت زمانی گذشته است. وقتی آلیس پیروزمندانه به خانه برمیگردد تا ببیند در نبودش کسب و کار پدرش چه سرانجامی پیدا کرده، دچار سرخوردگی و یأس میشود و در نتیجه وسوسه میشود که یک بار دیگر به سرزمین عجایب برگردد؛ جایی که تمام رفقا و دوستان قدیمیاش بیصبرانه چشم به راه بازگشت او هستند. با این حال، یک مشکل اساسی وجود دارد: کالاهدوز دیوانه پاک قاتی کرده و از همیشه غیرعادیتر رفتار میکند.
گره اصلی این جاست که آلیس باید بفهمد چطور میتواند به رفیقش کمک کند و از وضعیت جنون آمیزی که گرفتارش شده، نجاتش بدهد. کار به سفر در زمان و بازیهایی از این دست میکشد. واقعاً معلوم نیست سازندگان چه قصدی از نابود کردن قصهی کلاسیک لوییس کارول داشتهاند. جوری داستان را سر همبندی کردهاند که بشود به زور چند صحنهی اکشن به فیلم پیوندش زد اما این همه هیاهو برای هیچ است و اتفاقاً به ضرر دنبالهی جدید «آلیس» تمام شده است.
آببندی به سبک ویژه
این میزان جلوهی ویژه که در ساخت «آلیس در آن سوی آینه» به کار رفته، دردی از خلاء داستانی درمان نکرده است. اصلا ذرهای احساس تعلیق یا خطر به مخاطب منتقل نمیکند. فیلم در باوراندن این حقیقت که شرایط آلیس مخاطرهآمیز است، به ضعیفترین شکل ممکن عمل کرده. اگر فیلم را تماشا کردهاید یاد پوزخندی بیفتید که تمام مدت گوشهی لب خودتان یا بقیهی تماشاگرها خودنمایی میکرده.
اگر هنوز موفق به تماشای شاهکار سازندگان دنبالهی«آلیس» نشدهاید، شاید دلتان بخواهد از میزان موفقیت فیلم در برانگیختن حس همذات پنداری اطلاع پیدا کنید. این بار هم باید خدمتتان عرض شود که نمرهی فیلم صفر است. این همه تصاویر خوش آب و رنگ روی پرده ترسیم شده اما هیچ حس، روح و ویژگی متمایزی ندارد که غافلگیری تماشاگر را به همراه داشته باشد.
*مصایب نویسندهی قرن نوزدهم در سال 2016
آدم یک جایی با خودش فکر میکند اصلا شاید سازندگان قصد داشتهاند لوییس کارول طفلکی را هجو کنند، چون دنیایی که در فیلم به تصویر کشیده شده تداعیگر سری فیلمهای اکشن علمی-تخیلی «ترانسفورمرز» است و بس. به قول منتقدها شک نکنید که با نمایش این فیلم به اصطلاح اقتباسی، تن کارول در گور به لرزه افتاده! به عقیدهی منتقدان، این جا سرزمین عجایب دلپذیر و زیبای نویسندهی قرن نوزدهم نیست، بلکه یک تقلید صرفاً بیات شده از دنیای اوست که به تصرف شخصیتهایی درآمده که از دیالوگهاشان بوی شعار و لوس بازی به مشام میرسد؛ در حد آزار دهنده.
آلیس و آینه و تماشاگر سرکار
شاید حالا که به آخر قصه رسیدهایم، بشود گفت یکی دیگر از عوامل شکست دنبالهی جدید «آلیس» این است که تکلیف فیلم با مخاطب هدفش معلوم نیست. نمیشود فهمید این فیلم برای کدام ردهی سنی ساخته شده؛ نه بچهها از تماشای آن لذت میبرند چون تصاویری که می بینند برایشان ترسناک و گیج کننده است و نه پدر و مادرها و افراد بزرگسال میتوانند صحنههای ملالآور مثلاً اکشن فیلم و همین طور تناقضهای غیرقابل باور مسئلهی سفر در زمان را تحمل کنند. شش سال پیش که «آلیس در سرزمین عجایب» روی پرده رفت، تماشاگر با غافلگیری خوشایند و ماجراجویی لذت بخشی روی پرده مواجه شد، حتی با وجود حفرههایی که در فیلمنامه وجود داشت به قدری کلیت فیلم دوست داشتنی بود که میشد به دیدهی اغماض با اشکالاتش نگاه کرد.
این بار اما ... آدم بعد از تماشای فیلم درگیر این توهم میَشود که در سال 2016 ، سروکلهی آلیس یک دفعه پیدا شد؛ توی آینه نگاهی به خودش انداخت اما هیچ وقت پایش را آن طرف نگذاشت!
آلیس در ناکجا آباد
دو ماه پیش «آلیس در آن سوی آینه» شش سال بعد از اکران موفق «آلیس در سرزمین عجایب» روی پرده رفت. این بار تیم برتن از روی صندلی کارگردانی بلند شد و جایش را به جیمز بان، کارگردان «ماپتها» داد و خودش تهیهکنندگی کار را به عهده گرفت. جانی دپ باز هم «کلاهدوز دیوانه» شد و میا واشیکافسکا نقش «آلیس» را دوباره مال خودش کرد.
دیزنی هم که پخش فیلم را عهدهدار شد و امیدوار بود این بار هم فانتزی سینماییاش بلیت ورود به باشگاه میلیاردیها را بیبرو برگرد به دست بیاورد اما شخصیت محبوب قصهی لاویس کارول، ریاضیدان و داستان گوی قرن نوزدهم این بار نه از سرزمین عجایب سر درآورد، نه از آن سوی آینه. این بار آلیس از ناکجا آبادی سر درآورد که معلوم نیست بازگشتی برایش در کار باشد یا نه؛ فیلم با وجود بودجهی 170 میلیون دلاری در گیشه شکست سنگینی خورد و باز هم نقطهی سیاهی شد در کارنامهی چندین سال اخیر ستارهی اصلیاش یعنی جانی دپ. کدام اشتباهها این بار آلیس را روانهی ناکجا آباد کرد؟
*انتظار شش ساله
بسیاری داشتند برای 27 ماه می لحظه شماری میکردند. قرار بود بعد از اکران موفق انیمیشن فوق العاده محبوب «زوتوپیا» یا نسخهی بازسازی شده «کتاب جنگل» که حسابی در گیشه با استقبال سینماروها روبهرو شدند، استودیوی «دیزنی» برگ برندهی تازهای رو کند و باز هم سیل خانوادهها را به همراه فرزندانشان راهی سالنهای سینمای سراسر دنیا کند.
*شوک گیشه
شکست فاجعه آمیز آلیس، «افتضاح جانی دپ و دوستان» و «افول یک ستاره» عباراتی از این دست تبدیل شد به تیتر یک صفحههای سینمایی روزنامهها و نشریات مختلف از چاپی گرفته تا آن لاین. تیم برتن و تیم افسانهایش شکست خورده بودند.
وقتی «آلیس در سرزمین عجایب» در سال 2010 روی پرده رفت، به قدری با استقبال روبهرو شد که فروش خارقالعادهاش در باکس آفیس جهانی بلیت ورودش به باشگاه میلیاردیها را خیلی زود فراهم کرد اما این بار معادلات همگی به هم ریخت و دو دو تا چهارتای سازندگان، نتیجهی عکس داد.
«آلیس در آن سوی آینه» در سه روز افتتاحیه فقط توانست 28 میلیون دلار در گیشهی آمریکای شمالی بفروشد که از نظر تحلیلگران گیشه با توجه به بودجهی هفتگی که صرف تهیه و تولید آن شده، کسب چنین نتیجهای مصیبت به شمار میرود.
شکست ستارهها
اما کجای کار سازندگان اشتباه بود؟ اصلا «آلیس در آن سوی آینه» چه جور فیلمی است؟ این سوالی است که قبل از همه برای منتقدان پیش میآید. این بار تماشاگران و منتقدان به یک اندازه از فیلم خوششان نیامد و در یک تیم در کنار هم قرار گرفتند و این درست عکس اتفاقی است که برای «غول بزرگ مهربان» جدیدترین ساخته استیون اسپیلبرگ افتاد، چون آن جا با فیلم خوش ساختی طرف هستیم اما دوره و زمانه فرق کرده. این جا، با دنبالهای روبهرو هستیم که سر تماشاچی کلاه میگذارد و فقط سعی دارد با رنگ و لعاب و یک لشکر ستاره در گیشه موفق عمل کند؛ ترفندی که ثابت شده محکوم به شکست است. شاید نگاه موشکافانهتر به سوتیها و ضعفهای فیلم به پاک شدن بخشی از علامت سوالهایی که در ذهن هواداران کارهای مشترک تیم برتن و جانی دپ شکل گرفته، بتواند تا حدی کمک کند.
*تجاری بازی سازندگان
اولین تکتهای که توی ذوق میزند و حتی مخاطب کمهوش هم متوجهش میشود این است که انگار فیلم صرفاً با اهداف تجاری ساخته شده. به قول جیمز براردینلی، منتقد سرشناس فیلم و سریال، انگار آقای مایکل، بیسازندهی سری فیلمهای «ترانسفورمرز» دنبالهی جدید «آلیس» را کارگردانی کرده باشد. این فیلم هم مثل گذشته با اقتباس از رمان معروف لوییس کارول، نویسنده و ریاضیدان انگلیسی ساخته شده اما از متریال داستانی که در اختیار داشته، کمترین بهرهای نبرده است. لحظههای فیلم برای تماشاچی غیر قابل درک است و صحنههایی که با منطق جور در میآید، بیننده را به طرز عجیب و غریبی پس میزند. به لحاظ بصری، تیم جلوههای ویژهی فیلم در بعضی از سکانسها خوب کار کردهاند اما زور پس زمینههای زیبا به قدری نیست که که بتواند بار فیلم را یک تنه به دوش بکشد و جواب بگیرد.
هیچ چیز جای داستان خوب و یک فیلمنامه حرفهای را نمیگیرد و همین طور هنرپیشهای که دست کم بتواند از عهدهی ایفای نقش ضدقهرمان طوری بربیاید که در بعضی موارد ضعف فیلمنامه را بپوشاند. در این بخش هم «آلیس در آن سوی آینه» با انتخاب اشتباه سازندگانش به ته چاه رفته است: ساشا بارون کوهن نتوانسته روی پرده جذاب ظاهر شود و به معنای واقعی کلمه در مقام ضدقهرمان با تماشاگر ارتباط برقرار کند.
او هنوز هم در جو همان فیلمهای کمدی است. با این که معلوم است تلاش کرده کمدی اسلپ استیک را با وجههای ترسناک شخصیت «تایم/زمان» تلفیق کند اما آش شلم شوربایی که درست کرده خنکترین ترکیب ممکن از آب درآمده است! جانی دپ که مثل بیشتر اوقات مولای درز کارش نمیرود و مهارتش در اجرای نقش کلاهدوز دیوانه جای حرف و حدیث ندارد. با این همه، انگار برند جانی دپ هم دیگر رونق گذشتهی خود را در گیشه از دست داده و تماشاگرها مثل سابق برای تماشای او روی پرده دست و پا نمیزنند. سندش هم این است که در سالهای اخیر به نسبت دستمزد هنگفتی که از بازی در فیلمها گرفته، بازگشت مالی برای فیلمها نداشته.
*هیاهو برای هیچ
داستان از جایی شروع میشود که معلوم نیست از پایان فیلم قبلی چه مدت زمانی گذشته است. وقتی آلیس پیروزمندانه به خانه برمیگردد تا ببیند در نبودش کسب و کار پدرش چه سرانجامی پیدا کرده، دچار سرخوردگی و یأس میشود و در نتیجه وسوسه میشود که یک بار دیگر به سرزمین عجایب برگردد؛ جایی که تمام رفقا و دوستان قدیمیاش بیصبرانه چشم به راه بازگشت او هستند. با این حال، یک مشکل اساسی وجود دارد: کالاهدوز دیوانه پاک قاتی کرده و از همیشه غیرعادیتر رفتار میکند.
گره اصلی این جاست که آلیس باید بفهمد چطور میتواند به رفیقش کمک کند و از وضعیت جنون آمیزی که گرفتارش شده، نجاتش بدهد. کار به سفر در زمان و بازیهایی از این دست میکشد. واقعاً معلوم نیست سازندگان چه قصدی از نابود کردن قصهی کلاسیک لوییس کارول داشتهاند. جوری داستان را سر همبندی کردهاند که بشود به زور چند صحنهی اکشن به فیلم پیوندش زد اما این همه هیاهو برای هیچ است و اتفاقاً به ضرر دنبالهی جدید «آلیس» تمام شده است.
آببندی به سبک ویژه
این میزان جلوهی ویژه که در ساخت «آلیس در آن سوی آینه» به کار رفته، دردی از خلاء داستانی درمان نکرده است. اصلا ذرهای احساس تعلیق یا خطر به مخاطب منتقل نمیکند. فیلم در باوراندن این حقیقت که شرایط آلیس مخاطرهآمیز است، به ضعیفترین شکل ممکن عمل کرده. اگر فیلم را تماشا کردهاید یاد پوزخندی بیفتید که تمام مدت گوشهی لب خودتان یا بقیهی تماشاگرها خودنمایی میکرده.
اگر هنوز موفق به تماشای شاهکار سازندگان دنبالهی«آلیس» نشدهاید، شاید دلتان بخواهد از میزان موفقیت فیلم در برانگیختن حس همذات پنداری اطلاع پیدا کنید. این بار هم باید خدمتتان عرض شود که نمرهی فیلم صفر است. این همه تصاویر خوش آب و رنگ روی پرده ترسیم شده اما هیچ حس، روح و ویژگی متمایزی ندارد که غافلگیری تماشاگر را به همراه داشته باشد.
*مصایب نویسندهی قرن نوزدهم در سال 2016
آدم یک جایی با خودش فکر میکند اصلا شاید سازندگان قصد داشتهاند لوییس کارول طفلکی را هجو کنند، چون دنیایی که در فیلم به تصویر کشیده شده تداعیگر سری فیلمهای اکشن علمی-تخیلی «ترانسفورمرز» است و بس. به قول منتقدها شک نکنید که با نمایش این فیلم به اصطلاح اقتباسی، تن کارول در گور به لرزه افتاده! به عقیدهی منتقدان، این جا سرزمین عجایب دلپذیر و زیبای نویسندهی قرن نوزدهم نیست، بلکه یک تقلید صرفاً بیات شده از دنیای اوست که به تصرف شخصیتهایی درآمده که از دیالوگهاشان بوی شعار و لوس بازی به مشام میرسد؛ در حد آزار دهنده.
آلیس و آینه و تماشاگر سرکار
شاید حالا که به آخر قصه رسیدهایم، بشود گفت یکی دیگر از عوامل شکست دنبالهی جدید «آلیس» این است که تکلیف فیلم با مخاطب هدفش معلوم نیست. نمیشود فهمید این فیلم برای کدام ردهی سنی ساخته شده؛ نه بچهها از تماشای آن لذت میبرند چون تصاویری که می بینند برایشان ترسناک و گیج کننده است و نه پدر و مادرها و افراد بزرگسال میتوانند صحنههای ملالآور مثلاً اکشن فیلم و همین طور تناقضهای غیرقابل باور مسئلهی سفر در زمان را تحمل کنند. شش سال پیش که «آلیس در سرزمین عجایب» روی پرده رفت، تماشاگر با غافلگیری خوشایند و ماجراجویی لذت بخشی روی پرده مواجه شد، حتی با وجود حفرههایی که در فیلمنامه وجود داشت به قدری کلیت فیلم دوست داشتنی بود که میشد به دیدهی اغماض با اشکالاتش نگاه کرد.
این بار اما ... آدم بعد از تماشای فیلم درگیر این توهم میَشود که در سال 2016 ، سروکلهی آلیس یک دفعه پیدا شد؛ توی آینه نگاهی به خودش انداخت اما هیچ وقت پایش را آن طرف نگذاشت!